یک کلاس با بچه ها

چند روز پیش، یه کلاس داشتم برای بچه های ۱۲ تا ۱۵ ساله، از فرزندان کارمندان شهرداری، که می خواستن حس خوبی به بچه ها در مورد کار و کارآفرینی داده بشه.

کلاس، یه دوره ۷ هفته ای بود و مسئولین برگزاری، قرار گذاشته بودن که فقط یه محیط شاد و دوستانه برای بچه ها ایجاد کنن تا حس ِ بدی که از آموزشهای مدرسه به بچه ها داده میشه، القا نشه.

چند تا نکته جالب برام داشت:
۱ – کلاس پسرها خیلی شلوغ بود و بچه ها خیلی شیطونی میکردن و نمیشد راحت چیزی بهشون درس داد؛ ولی دخترها خیلی خانم و آروم نشسته بودن و گوش می کردن !

۲ – میخواستم در مورد هدف و موفقیت و … براشون بگم، گفتن همه معلمهای قبلی گفتن بهمون و دیگه حالمون از هدف و موفقیت به هم میخوره !!!

۳ – یه لوله آب پلاستیکی ۱.۵ متری با خودم برده بودم و میخواستم باهاش یه بازی خاص اجرا کنم؛ ولی کلاً هر چی میخواستم بگم رو شنیده بودن و مجبور شدم یه بازی همونجا اختراع کنم !
اونم اینکه بچه ها خلاقیتشون رو به کار بندازن و بگن چه استفاده های دیگه ای میشه از این وسیله کرد.
حدود ۵۰ مورد ذکر شد.

۴ – هم پسر ها و هم دخترها، اولین پیشنهادشون در استفاده از لوله آب، دعوا و کتک زدن بود !!

بعد از کلاس نظرم رو پرسیدن؛ گفتم نتیجه تلاش شما برای برگزاری، ممکنه چند سال دیگه معلوم بشه. نگران نباشین.
شاید امروز فکر کنیم که داریم وقتمون رو برای آموزش به این بچه های شیطون تلف می کنیم؛ ولی مطمئناً ضمیر ناخودآگاه این بچه ها، این مطالب رو گرفته و یه جایی، خودش رو خوب نشون میده.

ضمیر پاک و لوح خام بچه ها، برای یادگیری معجزه میکنه !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *